ساعت 5:45 دقیقه بامداد است به قصد عزیمت تهران به محوطه ی بیرون ساختمان آمده ام .هوا تاریک است . داخل ماشین هستم . قبل از استارت زدن بی اختیار سمت چپم را نگاه می کنم . کف زمین دو نقطه ی نورانی می بینم . چشم های ذل زده ی گربه ای پشمالو، خیره شده که چشم از من بر نمی دارد. لحظه ای مکث می کنم و با تعجب از نگاه متعجب و کنجکاو او جا می خورم . با خود فکر می کنم چه چیز جالب و عجیبی در من دیده ؟! شاید من در نظر او شبهی متحرکم ! به وضعیت خودم که دقت می کنم می بینم چند روزیست که پریشان و درگیر امتخاناتم و خواب درست و حسابی نداشته ام . شاید هم هاله ای از امواج و انرژی های درهم و گنگ پیرامون این من خسته ی گیج موج می زند که اثری نامتوازن از هیبت و هیئت چون منی او را به شگفت آورده ‼
به محض زدن اولین استارت گربه ی مدهوش ، جستی زده ، خیزبرمی دارید و می گریزد….
شبنم شیروانی
سلام
در همه ی امتحانات زندگی موفق باشید ...
اگر مجالی بود
با لیموناد منتظر شما هستیم .
مقدمتان گرامی .
نوشته هات شیرینه و ساده
سلام
تو سایت مرجع متخصصین که با هم دوست هستیم موافقی همدیگرو لینک کنیم ؟
سلام وقت بخیر خوبید شما.نوشته هاتون جالب بود.خدا مادرتون رو هم رحمت کنه.خوشحال میشم سری هم به وبلاگ من بزنید ونظرتون رو بگید
شبنم خانم سلام
داشتم آهنگ استاد نوری رو گوش میدادم که خلاصه از تو سایت متخصصین ارجاع داده شدم به دلنوشته های شیوا و زیبای شما،
سبک نوشتنتون شیرینه و اینکه حاشیه های اضافی رو بصورت عالی حذف کردید.
با اجازه تمام پست های بلاگتون رو مطالعه کردم و چسبید!
موفق و سربلند باشید شبنم خانم
با سلام...یلداتون مبارک
سلام خانم شیروانی...وبلاگتون محشره
زیبا بود...تقدیم با مهر و احترام
سلام ... خوشحال میشم بهم سری بزنید ...
از سایت جامعه مهندسی اومدم.
سلام.زیباست