-
نامتوازن
جمعه 4 آذرماه سال 1390 09:24
ساعت 5:45 دقیقه بامداد است به قصد عزیمت تهران به محوطه ی بیرون ساختمان آمده ام .هوا تاریک است . داخل ماشین هستم . قبل از استارت زدن بی اختیار سمت چپم را نگاه می کنم . کف زمین دو نقطه ی نورانی می بینم . چشم های ذل زده ی گربه ای پشمالو، خیره شده که چشم از من بر نمی دارد. لحظه ای مکث می کنم و با تعجب از نگاه متعجب و...
-
زنانه!
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 16:12
ما زنها گاه آنقدر رفتارهای وابسته به مردان را انجام می دهیم که اغلب مردان به خود اجازه می دهند بی دست و پا خطابم کنند و به رفتارهای محتاطانه مان که ناشی از بی تجربگیست پوز بخند بزنند.آنچه در ذیل می آورم در اصطلاح یک سوتی زنانه است در مواجهه با یک تجربه جدید.امید خواندن شرح این ماجرا برای شما هم خالی از لطف نباشد :...
-
افطار
جمعه 22 مردادماه سال 1389 11:54
دیشب وقتی برای اولین شب ماه رمضان پای سفره ی افطارم نشستم.بی اختیار جای خالی چیزی رو حس کردم .بله عکس مادرم.سالها پس از مرگش همیشه عکسش یکی از ملزومات ضروری سفره افطارم بود .بنابر این دنبال قاب عکسش تو اتاق خوابم رفتم یه باره یادم اومد اون قاب عکسو وقتی از هم خانگی با برادرم جدا می شدم رو دیوار خونه اون به عمد جا...
-
آخیش چیکشت!!!
چهارشنبه 6 مردادماه سال 1389 00:34
عدنان نوه ی خواهرم ،کوچیک بود و تازه زبون باز کرده بود یه بادکنک گرد و گنده براش خریده بودن و اون سرمست از داشتنش وسط خونه ای که همه فامیل دور هم جمع شده بودیم و از هر دری گفتگو می کردیم سرخوشانه بی توجه به دیگران مشغول بازی کودکانه خودش بود . گاه باسنشو رو بادکنک گنده می ذاشت و اونو می غلتوند و از نرمیش به پشت چپه می...
-
مهم این ِ "کلاهمو اونقد سفت گرفتم که باد نتونست اونو ببره "
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 14:32
تصمیم داشتم به اینترنت متصل بشم و سری به پروفایلم در سایت های مختلفم بزنم راستش هزینه اتصال از طریق شماره های هوشمند همیشه نگرانم می کنه واز اینکه قبض سنگین مخابرات رو بابت سرعت کند و ملال آوری بپردازم عصبی می شم . تازه پای لب تابم نشسته بودم و آف لاین های روز گذشتمو مرور می کردم که با شنیدن زنگ تلفن به سمتش رفتم با...
-
یادداشت های روزانه ی یک زن امروزی
جمعه 11 تیرماه سال 1389 11:59
تمام اتاق پر شده بود از کتابهایی که فرش زمین بودند. این چند روزه گریبان در چاک سینه ی کتابهای متعددی کرده بودم و به اوضاع آشفته ی اتاقم بی توجه .مثل برق گرفته ها کتابهای ولو شده را سریع جمع کردم و در گوشه ای کنار تختم روی هم می چیدم که چیزی سفید رنگ از لابلای اوراق دیکشنری ام خود را نمایان ساخت. دست کردم و آنرا کشیدم...
-
چطور یک الگوی فرهنگی شکل میگیرد
یکشنبه 6 تیرماه سال 1389 10:48
یک گروه از دانشمندان پنج میمون را در قفسی گذاشتند و در وسط قفس یک نردبان که بالای آن مقداری موز گذاشته شده بود قرار دادند هربار که میمونی از نردبان بالا رفت، دانشمندان میمون های دیگر را با دوش آب سرد خیس کردند. پس از مدتی، هر میمون که از نردبان بالا رفت میمون های دیگر میمونی را که از نردبان بالا رفته بود را کتک زدند....
-
متلکستان( متل ک ستان)
شنبه 5 تیرماه سال 1389 01:27
۱ کارتون گجت رو که می دیدم همیشه آرزو می کردم ای کاش میسر می شد گاهی دست یا پایی درازتر از حد معمول داشتم . دیروز هنگام خرید از یک پلاستیک فروشی یک دستک دراز خریدم . "کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من " ۲ شب میلاد مولا علی (ع)است . برای همه آقایونی که می شناختم از آشنایان نسبی و سببی پیام تبریک روز پدر رو...
-
حکایت بت و تبر
جمعه 21 خردادماه سال 1389 23:40
شب ها تنم را نذر و قربانی ِ تو می کنم ای بت سنگین دل ... گوسفندی را بسمل نگفته سرمی برم ، مقابلت ... دگر روز تبر می شود ، روحم به شکستنت، ای بت عظما شبنم
-
غرور شیشه ای
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 11:12
حلقه بر در می زنم در وا مکن! دلم برای شکستن شیشه ای تنگ است سنگی بیابم ...و غرورت نشانه کنم؟! شبنم
-
غریق غمی به وسعت دریایم
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1389 21:33
غریق غمی به وسعت دریایم مگر نجات غریقی مرا دریابد! شبنم
-
هوس
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 13:25
بی سبب نیست که تندیس ترا می شکنم بت شدی در هوس ابراهیم بت شکن می شوم و این هوسم می شکنم شبنم
-
هیچ دانی ؟
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 22:13
ز چه دندان قروچه می کنمت؟ به من گره کور خورده ای به دندان که باز کنمت باز نمی شوی خشم می گیرد این ناتوانی ام دندان قروچه می کنمت شبنم
-
تعلیم معلم بالذات
یکشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1389 11:12
دیشب غرور جاودانگی مرا گرفت وقتی تعالیم خوب تو یک به یک تصویر می شد به ذهن من مادرم ! هرگز معلمی به شیوه ی تعلیم تو نبود وقتی که تشریفاتی ترین شاممان با محروم ترین همسایه قسمت می کردی هرگز معلمی به شیوه ی تعالیم تو نبود مادرم! وقتی به زعم بی چیزی پدر تمام چیزهای خوب را برایمان می ساختی و می خریدی فقط با دو میل(بافتنی)...
-
کوچکانه
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 23:30
دلم می خواست کوچیک بودم /دستمو می گرفتی /می بردیم کنار ساحل دریا/یه قصر شنی برام درست می کردی/اونوخ /دوتایی لپامونو پر باد می کردیم/فوتش می کردیم خراب شه شبنم
-
بدجنسی
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 22:55
تکیه کلام پیام هاش وقتی حرفی برای گفتن نداشت و دلتنگ می شد جمله معروف شخصیت کارتونی یکی از فیلم های کودکان بود :"الو الو من جوجو ام"اینجوری اظهار وجود می کرد زمانی که حس می کرد یاد و حضورش در نظرم کم رنگ شده چند وقتی بود ارتباط کلامی دوستانه با هم نداشتیم از دستش عصبانی بودم .از بی تفاوتیش حرصم گرفته بود بهش پیام دادم...
-
حس مبهم
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 09:15
واژه ها ترجمان ذهن من نمی شوند
-
گلچین
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 13:12
"رهایی : زمانی فرا می رسد که ما نیازمند باز اندیشی در مفاهیم اصلی هستیم ، صرف نظر از اینکه در گذشته چقدر قرین توفیق بوده اند . ما در صدد رهایی از آن مفاهیمی هستیم که تنها دلیل حضور و وجودشان ، استمرارشان است. مفاهیم و ایده هایی که احتمالا" در گذشته معنی دار بوده اند ، ممکن است دیگر نه وجودشان ضروری باشد و نه...
-
مطلع
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 13:10
ای حاضر همیشه ناظر! من غایبم به قیامت می رسانی ام ؟ متخلص به شبنم شیروانی ام . در این فضای مجازی روزمرگی ها و شب زنده داری هایم را خواهم نگاشت.