مشق شب

روزمرگی ها و شب زنده داری هایم

مشق شب

روزمرگی ها و شب زنده داری هایم

متلکستان( متل ک ستان)

۱

کارتون گجت رو که می دیدم همیشه آرزو می کردم ای کاش میسر می شد گاهی دست یا پایی درازتر از حد معمول داشتم . دیروز هنگام خرید از یک پلاستیک فروشی یک دستک دراز خریدم .

"کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من "


۲

شب میلاد مولا علی (ع)است . برای همه آقایونی که می شناختم از آشنایان نسبی و سببی پیام تبریک روز پدر رو ارسال  کردم که یه دفعه ای بعد از ارسال گروهی مسیج دریافتم ، برای جوان ترین دوستم که  دو سه سال پیش تو چت باهاش آشناشده بودم هم ، پیامو ارسال کردم .غافل از اینکه اون پسری 19 ساله است و تا پدر شدن راهی بس دراز دارد. برای جبران مافات . پیام دوم را هم مزید بر پیام اول بر این مضمون ارسال کرد :

پیام اول : روز پدر مبارک باد

پاسخ دریافتی: روز پدر بر شما هم مبارک

Second message: “your daughter,shahin”

Reply2:is shahin my daughter?

Reply3:I got it now

.cute and sweat daughter.

Reply4:take care dear.

Tertiary message:it is bad? Only,for tonight.

Don’t you like this  lucky?

Reply5:I feel proud of myself.

Having a pretty girl like you.

 Fourth message:Tnx my young dad
آخر شبی پدر مچازی ام حق پدری را بجا آورد و جمله ای شب بخیر نثارم کرد

Reply6:Goodnight sweat!

Dream full of god.

Fifth message:Goodnight papa!

So help me

Reply7:what can I do for you?

Just say them.

Sixth message:”so help me” is an idiom

(be omido  yariye khoda)

END

این جریان منو یاد ضرب المثل معروفی انداخت:

کلاغ 40 ساله بچه اش 45 ساله!


۳

مستان بهم زنگ زد و با هیجان خواب خوبی  رو که از من دیده بود برام تعریف کرد.گفت به تعبیر خوابش  به احتمال قوی ثروتمند می شم. تعبیر خواب مستان رو چیزی جز عشق و دوستی در ضمیر ناخودآگاهش نسبت به خودم نمی دیدم .

مدتها بود که در خرید مبلمان نو حساب کتاب می کردم و هر بار از تصمیم به خرید منصرف می شدم. بالاخره چند روز قبل سفارش یه دست مبل رو به مبل فروشی محل دادم . مطابق معمول شیطنتم گل کرد . گوشی رو برداشتم و یه پیام برای مستان به این مضمون ارسال کردم :

"سلام مستان جان . خواب دیدی خیره"

"به پشتوانه خواب خوبی که برام دیدی سفارش خرید مبل جدیدی رو دادم . دختر دعا کن خوابت چپه درنیاد وگرنه اقساطشو خودت باید گردن بگیری!"

اون لحظه دیدن قیافه هاج و واج و مبهوت مستان که از خوش باوری من شاید یکه خورده باشه ،جلو چشمم رژه رفت و شلیک خنده بود که فضای خونمو پر کرد .

"خواب دیدی خیره"



شبنم

 

نظرات 1 + ارسال نظر
اردو خانی شوخی و جدی شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ق.ظ http://ordoukhani.be/

مهرباانم، از مهر تو سپاسگزارم، و اگر به آخرین نوشته ام( آه خسته شدم از دست این بچه) توجه کرده باشی، این بچه با هم شوخی می کند. چند سال پیش در یک فروشکا بزرگ بودم، دیدم مرده تقریبا مسن، دستش را از دوی شانه اش دراز کرده و به زحمت پشتش را می خاراند، با خنده به او گفتم، می خواهید کمکتان کنم،؟ خندید و گفت نه. همسرش با مهربانی و شوخی خنده پشنش را خاراند. حالا هرو قت آنها را می بینم به هم سلام می کنیم و می خندیم.
کس نخارد پشت من، جر ناحن همسر من. شادو تندئرست باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد