مشق شب

روزمرگی ها و شب زنده داری هایم

مشق شب

روزمرگی ها و شب زنده داری هایم

یادداشت های روزانه ی یک زن امروزی

تمام اتاق پر شده بود از کتابهایی که فرش زمین بودند. این چند روزه گریبان در چاک سینه ی کتابهای متعددی کرده بودم و به اوضاع آشفته ی اتاقم بی توجه .مثل برق گرفته ها کتابهای ولو شده را سریع جمع کردم و در گوشه ای کنار تختم روی هم می چیدم که چیزی سفید رنگ از لابلای اوراق دیکشنری ام خود را نمایان ساخت. دست کردم و آنرا کشیدم بیرون.

"یه لنگه جوراب ساق کوتام؟!!"

یادم آمد ، مجذوب تفحص در دیکشنری و کتابهایم بودم که پاهایم از گرما گر گرفتند ،ناخاسته جورابم را کشیدم بیرون در همین ضمن صوت کتری اعلام زمان جوشیدن آب و وقت دم کردن چای را می داد

بی اختیار چیزی را که در دست داشتم لای ورق باز شده کتابم  چپاندم برای نشانه گذاری و کتاب را بستم و سراسیمه به آشپزخانه رفتم دنبال امورات خانه داری ام .



شبنم

چطور یک الگوی فرهنگی شکل میگیرد


یک گروه از دانشمندان پنج میمون را در قفسی گذاشتند

و در وسط قفس یک نردبان که بالای آن مقداری موز گذاشته شده بود قرار دادند

هربار که میمونی از نردبان بالا رفت، دانشمندان میمون های دیگر را با دوش آب سرد خیس کردند.

پس از مدتی، هر میمون که از نردبان بالا رفت میمون های دیگر میمونی را که از نردبان بالا رفته بود را کتک زدند.

پس از مدتی، هیچ میمونی دیگر جرات اینکه از نردبان بالا رود را نداشت، گرچه وسوسه او بسیار عمیق بود.

دانشمندان تصمیم میگیرند یکی از میمون ها را با میمون جدیدی عوض کنند.

میمون تازه اولین کاری که می کند برای بدست آوردن موز از نردبان بالا می رود.

ولی میمون ها دیگر او را محکم کتک می زنند

پس از چند بار کتک خوردن، میمون تازه وارد فرا می گیرد که نبایستی از نردبام بالا برود،

اما هرگز نمیداند چرا.

میمون دوم جایگزین می شود و همان وضع ادامه می یابد.

میمون اول هم در کتک زدن میمون دوم همکاری می کند.

میمون سوم جایگزین می شود و همان وضع کتک زدن ادامه میابد.

میمون چهارم جایگزین می شود و همچنان کتک زدن هر میمونی که از نردبان بالا می رود ادامه دارد.

میمون پنجم هم جایگزین می شود و کتک زدن و کتک خوردن همچنان ادامی میابد.

حالا آنچه مانده میمون های جدیدی هستند که حتا هیچکدامشان دوش آب سرد را هرگز تجربه نکرده اند،

ولی همچنان هر میمونی که از نردبان بالا می رود را کتک می زنند.

اگر ممکن بود از میمون ها پرسش شود چرا آنانی را که از نردبان بالا میروند را کتک می زنند،

مطمئن باشید جواب می توانست این باشد...

”من نمیدانم – این روش کاری است که در اینجا مرسوم است“

آیا این بنظر شما مانوس و خودمانی نیست؟؟

این دست یافت فراغت را که این موضوع را با دیگران شریک بشوید از دست ندهید، زیرا ممکن است آنها هم از خودشان بپرسند چرا ما به آن کار هائی که می کنیم ادامه می دهیم، اگر راه دیگری در آن بیرون وجود دارد که عاقلانه تر است!!؟

« آلبرت انیشتن: فقط دو چیز بیکران است: کهکشان و حماقت انسان، البته درمورد اولی مطمئن نیستم !»

برگزیده از این آدرس

متلکستان( متل ک ستان)

۱

کارتون گجت رو که می دیدم همیشه آرزو می کردم ای کاش میسر می شد گاهی دست یا پایی درازتر از حد معمول داشتم . دیروز هنگام خرید از یک پلاستیک فروشی یک دستک دراز خریدم .

"کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من "


۲

شب میلاد مولا علی (ع)است . برای همه آقایونی که می شناختم از آشنایان نسبی و سببی پیام تبریک روز پدر رو ارسال  کردم که یه دفعه ای بعد از ارسال گروهی مسیج دریافتم ، برای جوان ترین دوستم که  دو سه سال پیش تو چت باهاش آشناشده بودم هم ، پیامو ارسال کردم .غافل از اینکه اون پسری 19 ساله است و تا پدر شدن راهی بس دراز دارد. برای جبران مافات . پیام دوم را هم مزید بر پیام اول بر این مضمون ارسال کرد :

پیام اول : روز پدر مبارک باد

پاسخ دریافتی: روز پدر بر شما هم مبارک

Second message: “your daughter,shahin”

Reply2:is shahin my daughter?

Reply3:I got it now

.cute and sweat daughter.

Reply4:take care dear.

Tertiary message:it is bad? Only,for tonight.

Don’t you like this  lucky?

Reply5:I feel proud of myself.

Having a pretty girl like you.

 Fourth message:Tnx my young dad
آخر شبی پدر مچازی ام حق پدری را بجا آورد و جمله ای شب بخیر نثارم کرد

Reply6:Goodnight sweat!

Dream full of god.

Fifth message:Goodnight papa!

So help me

Reply7:what can I do for you?

Just say them.

Sixth message:”so help me” is an idiom

(be omido  yariye khoda)

END

این جریان منو یاد ضرب المثل معروفی انداخت:

کلاغ 40 ساله بچه اش 45 ساله!


۳

مستان بهم زنگ زد و با هیجان خواب خوبی  رو که از من دیده بود برام تعریف کرد.گفت به تعبیر خوابش  به احتمال قوی ثروتمند می شم. تعبیر خواب مستان رو چیزی جز عشق و دوستی در ضمیر ناخودآگاهش نسبت به خودم نمی دیدم .

مدتها بود که در خرید مبلمان نو حساب کتاب می کردم و هر بار از تصمیم به خرید منصرف می شدم. بالاخره چند روز قبل سفارش یه دست مبل رو به مبل فروشی محل دادم . مطابق معمول شیطنتم گل کرد . گوشی رو برداشتم و یه پیام برای مستان به این مضمون ارسال کردم :

"سلام مستان جان . خواب دیدی خیره"

"به پشتوانه خواب خوبی که برام دیدی سفارش خرید مبل جدیدی رو دادم . دختر دعا کن خوابت چپه درنیاد وگرنه اقساطشو خودت باید گردن بگیری!"

اون لحظه دیدن قیافه هاج و واج و مبهوت مستان که از خوش باوری من شاید یکه خورده باشه ،جلو چشمم رژه رفت و شلیک خنده بود که فضای خونمو پر کرد .

"خواب دیدی خیره"



شبنم

 

حکایت بت و تبر

شب ها  تنم را

نذر و قربانی ِ تو می کنم

ای بت سنگین دل

...

گوسفندی را

بسمل نگفته

سرمی برم ، مقابلت

...

دگر روز

تبر می شود ، روحم

به شکستنت، ای بت عظما

 

شبنم

غرور شیشه ای

حلقه بر در می زنم

در وا مکن!

دلم برای شکستن شیشه ای

تنگ است

سنگی بیابم ...و

غرورت نشانه کنم؟!



شبنم